Khaab-e Eshgh
امان امان آی
ای دوست
ای همدم شب های من
ای مونس تب های من
این دل رهان از دام آن گیسو
با دل حکایت ها کنم
هردم شکایت ها کنم
از دوری تو ای کمان ابرو
دیگر مگو با من حدیث عشق و شیدایی
اکنون که افتادم پریشان کنج تنهایی
رفتی که باز آیی
پیمان یاری با تو بستم این گناهم بود
محنت نصیبم، سیل خون چشم سیاهم بود
این اشتباهم بود این اشتباهم بود
دیده سویت مانده بر ره
کی زحالم گشتی آگه؟
در غمت از پا فتادم
شِکوه کردم از فراقت
ناله ها کردم ز داغت
حسرتی بر دل نهادم
چون ... خواب شیرین شب همه شب در خیال منی
تا ... دیده بگشودم چنین غافل ز حال منی
کی ... با خبر از رنج روز و ماه و سال منی ؟
غافل ز حال منی
دیگر مگو با من حدیث عشق و شیدایی
اکنون که افتادم پریشان کنج تنهایی
رفتی که باز آیی
پیمان یاری با تو بستم این گناهم بود
محنت نصیبم، سیل خون چشم سیاهم بود
این اشتباهم بود این اشتباهم بود