Manou Natarsoon
؛[قسمت اول]؛
به من از روز های کوتاه
شبای سرد زمستون
زوزه سگهای وَیلون
شب خلون خیابون
زیر سقفای شکسته
رگ تند باد و بارون
گنجهای پُر ز هیچی
حسرت یه لقمه نون
؛[همخوان]؛
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
؛[قسمت دوم]؛
به من از سُرفه برگها
سینه زخمی پاییز
ترس گنجیشکای عاشق
از مترسکای جالیز
سر موندن و نرفتن
بوته با گُلاش گلاویز
پُر پَرهای شکسته ست
قفسهای زرد پاییز
؛[همخوان]؛
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
؛[قسمت سوم]؛
به من از دستهای تب دار
لبای تناس بسته
روی ریگ داغ دویدن
با پای زخمی و خسته
دیدن مردی که زیر سایه خودش نشسته
با همه آوراگیاش
دل به موندن تو بسته
؛[همخوان]؛
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
بگو بگو با هميم
ولی از دوریت نگو
منو نترسون، منو نترسون
؛[قسمت پایانی]؛
کسی که میپندارد
تمام میوه ها زمانی میرسند
که توت فرنگی از انگور هیچ نمیداند