Fasle Meshki
سر صبح و صدای زنگ گوشیت میرسی از رویای حقیقی به کابوس
بیداری
ریه ها خیسه از بارون سیگاری که شد نتیجه خودخوری از سره پوچی
تا میری سره گوشیت میبینی خبره بد تا میری خبره بعد میبینی خبره بدتر
نه رفیقه واقعی دور و ورته اصلا نه سیگارای تو پاکتت نسختن نه
پرنده ها گرفتن روزه سکوت کوچه خالیه از سره صبحی تا خوده غروب
نه عابری با نون تازه رد میشه میره نه دیگه بچه ای میکنه با توپ کوچه رو شلوغ
نه داری حال کاری نه داری کار و باری نه پی نون و آبی نه تو دیده روزگاری
فقط پی جایه خوابی تو واسه همیشه تا همیشگی بشی لای روشنیا تاریک
شده همه رنگا مشکی بوی مرگ میاد دیگه تو این حرفا عیب نیست
عیب عمره که عمریه از ماها گذشت و درخت زندگیم برگاش هی ریخت
شده همه رنگا مشکی توی بهاریم و مرده چه فصله زشتی
وقتی یخ زده برگا و قلبا حیف نیست که پر نکشیم تو دل مرگ فکری
تو دل تاریکی یه روزنه باریکی از نور و دیدم و دوباره دیدم روانه
شدم به سمتش آره بی شک ثوابه همه تلاشامه دمم گرم شیرم حلاله
هی رفتم و رفتم نور کمتر و کمتر تا مقصد و گشتم و دیدم سرابه
از مبدا تا مقصد و حرفم و لفظم و مغزم و کردم به کیرم حواله
دیگه امیدی ندارم برام تلاش یه سرابه مثله مدادی که شکسته تراشه جوابش
منم میتراشم قلبی که شکسته تومو آخه گرافیت روح من از ریشش خرابه
شدم روباهی که یه رنگه براش همه رنگای دنیا پس یه دنده نباش
این زندگی مشکیه یه رنگه هواش این تاریکیا عمرمو دادن به فناش
شده همه رنگا مشکی بوی مرگ میاد دیگه تو این حرفا عیب نیست
عیب عمره که عمریه از ماها گذشت و درخت زندگیم برگاش هی ریخت
شده همه رنگا مشکی توی بهاریم و مرده چه فصله زشتی
وقتی یخ زده برگا و قلبا حیف نیست که پر نکشیم تو دل مرگ فکری